گاهنوشت حسن صالحی

دلم میخواهد به زبان ساده سخن بگویم

گاهنوشت حسن صالحی

دلم میخواهد به زبان ساده سخن بگویم

گاهنوشت حسن صالحی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب


چقدر خوب است که آدم بیکار نباشد تا وبلاگش را آپدیت کند.....




  • حسن صالحی

نتیجه انتخابات اعلام شد...

الان که این مطلب را مینویسم صدای شادی مردم برای پیروزی نامزد منتخبشان از خیابانهای اطراف به گوش میرسد..

اما از این تجربه چند نکته را میتوان استفاده کرد:

یک) همانطور که در مطالب قبلی هم گفته بودم ، مردم بر اساس هیجانات مذهبی و سیاسی رای میدهند نه عقلانیت.. کاندیدایی موفقتر است که تبلیغاتش بر این مبنا خوب برنامه ریزی شده باشد. .. مثل دکتر روحانی

دو) در یک نگاه کلان به مساله انتخابات در می یابیم که چقدر باید از دکتر روحانی ، دکتر عارف ، آیت الله هاشمی و .. ممنون باشیم که به همت آنان درصد مشارکت در انتخابات بسیار بالاتر از پیش بینی ها شد. حضور این افراد در رقابتهای انتخاباتی باعث شد تا حتی عده ای که نا امید از نظام و بریده بودند(شکست خورده های 88)  امیدوار شوند و تنور انتخابات را گرم کنند و این یک موفقیت بزرگ برای نظام جمهوری اسلامی است.

سه) اینکه حتی خوش بینانه ترین نظر سنجی ها هم چنین نتیجه ای را برای منتخب پیش بینی نمی کرد نشاندهنده فاصله ی زیاد رسانه ها ، نهادهای دولتی و ...با توده ی مردم است. و این یک زنگ خطر است..

چهار) چقدر رفتار دیگر کاندیداها در پذیرفتن حقیقت و رای ملت زیباست که به منتخب ملت تبریک میگویند و اینجاست که درمیابیم که ورشکستگان 88 چقدر بی اخلاق و پست رفتار کردند..

پنچ) بی تدبیری ، عدم اعتماد به یکدیگر و عدم یکدلی و حب مقام در اصولگرایان باعث شد که فعلا برای حضور در دولت سماق بمکند.

شش) حافظه تاریخی مردم  بسیار کوتاه است.(این مطلب از نظر علمی ثابت شده است). دوران اصلاحات و سازندگی را فراموش کردند.

هفت) مردم از دولت فعلی ناراضی اند.. اما در دوره های بعد دوباره اصولگرایان را انتخاب میکنند. دقیقا به دلیل کوتاه بودن حافظه تاریخیشان..

هشت)همانطور که سید  ما فرمود منتخب مردم ، رئیس جمهور همه مردم ایران است و در مقابل همه مسئول میباشد. ما نباید فکر کنیم که یک کاندیدا حق مطلق و دیگری باطل است. همه هدف خود را موفقیت و سربلندی مردم و نظام جمهوری اسلامی میدانند.

با دلی مالامال از اندوه انتخاب دکتر روحانی به سمت ریاست جمهوری به ایشان و هوادارانشان تبریک میگویم . امیدوارم که لیاقت اعتماد 50 درصد مردم را داشته باشند...

انشاءالله



 

  • حسن صالحی

دیروز 14 خرداد ، سالگرد ارتحال امام خمینی بود.

چند نکته:

من خودم خیلی کم با شخصیت امام آشنا بودم.. در تعطیلات نوروز جلد 21 صحیفه امام را مطالعه کردم.. یه کمی از ابعاد عمیق این شخصیت را شناختم...

واقعا شخصیتی فوق العاده است.. از او سخنانش ، نسیم انبیا را استشمام کردم....

تازه فهمیدم چرا مردم انقلاب کردن.. چرا حاضر بودن جانشون را برای این مرد تقدیم کنن....

یک انقلابی تمام عیار... مرد خدا...

واقعا به جز خدا هیچ چیز دیگر در نظرش بزرگ نیست...

....

 دیروز در مراسم سالگرد در مرقد مطهر شرکت کردم:

چند نکته:

1. معتقدم هر چند وقت یکبار باید سیدم را از نزدیک ببینم. دیدن این چهره نورانی مایه قوت قلب، اعتماد به نفس و آرامش است..

2. سید را میستایم که با تمام ناملایمات و سختی ها ، هنوز چقدر انقلابی مانده است... خلف صالح روح خدا...

3. به لطف دوستان تونسته بودیم  از مسیر مسئولین وارد جایگاه مراسم شویم، در مسیر خیلی از مسئولین را دیدم.. مساله ای توجهم را جلب کرد  اینکه چرا باید این مسئولین که در حکومت جمهوری اسلامی به لطف مردم به  این جایگاه رسیده اند، از مردم جدا باشند.. هر کدام با یک ماشین شیشه دودی و چند ماشین اسکورت از عقب و جلو... این کار نه با مبانی اسلامی سازگار است و نه اینگونه از مردم فاصله گرفتن سزاوار این مردم است..

4. البته بودند مسئولینی که از تشریفات به دور بودند.. مثل سعید جلیلی ..

.

.

.

  • حسن صالحی

انتخابات

۱۲
خرداد
یکی از مهمترین موضوعات روز مساله انتخابات است.
وظیفه ی ما دانشگاهیان در مورد انتخابات چیست؟
یادم هست سال 88 من و یه تعدادی از رفقای دانشجو (سال اول) از حامیان دکتر احمدی نژاد بودیم.
شیوه ی حمایتمان اینگونه بود که در خیابان پوستر و CD پخش میکردیم.
اما امروز اصلا احساس وظیفه نمیکنم که به خیابان بروم و تبلیغ کنم... البته این میتواند حاصل چند دلیل باشد.
 اول اینکه انتخابات امسال اصلا شور و حال ندارد.. یکی از دلایلش رد صلاحیتهاست که به نظرم محل تأمل است.. گزینه هایی حذف شدند که میتوانستند تنور انتخابات را داغتر کنند.. در بین این کاندیداها همچین رقابتی وجود ندارد...
دوم اینکه بالاخره بزرگتر شدم و اون شور و نشاط گذشته را ندارم.. یه کمی تنبل و عافیت طلب شدم...
اما دلیل سوم که مهمتر است اینکه فکر میکنم شیوه ی حضور و نحوه اثر گذاری ام در انتخابات باید عوض شود .. به همه ی هم کسوتان دانشگاهی عرض میکنم...
فکر میکنم ما باید کاری را انجام دهیم که از دست دیگری ساخته نیست.. به عبارت دیگر اگر یک طلبه یا دانشجو یا یک استاد همان کاری را انجام دهد که هر کس دیگری هم میتواند انجام دهد ، این اتلاف عمر و اشتباه است..
حدودنیمی از مردم ایران سوادشان سیکل یا کمتر است.. اگر به دور و بر خودمان نگاه کنیم خوب میفهیم که توده ی مردم در انتخاب اصلح ملاکشان علمی نیست. (البته این با فهمیدگی و عقلانیت آنها منافاتی ندارد چرا که علم یک چیز است و عقل چیز دیگر).
از طرف دیگر آنچه ضرورت قطعی برای انتخاب اصلح است ملاکهای علمی است در هر زمینه ای.. سیاست خارجی .. اقتصاد.. مدیریت... فرهنگ ... مذهب...
این مساله ایست که سید ما هم بر آن تاکید دارند و کارشناسی نبودن مدیریت کشور را نقطه ضعف ما دانستند...
حال وظیفه من چیست؟ وظیفه کسانی که با ملاکهای علمی و کارشناسی آشنا هستند چیست؟
تحقیقی در مورد انتخابات 88 انجام شد که در پی مدلسازی عوامل موثر در رای آوری یک کاندیدا بود.. نتیجه این بود که مهمترین عامل هیجان و امور احساسی است . مردم کاری ندارند که مدل اقتصادی یا مدیریتی یا فرهنگی یک نفر چیست!!!! به نظر من توده ی مردم بر اساس تصمیمات احساسی و مذهبی رای میدهند..
ما باید :
اولا: یکبار دیگر بیندیشیم که آیا رای گیری عمومی بهترین سازوکار انتخاب رئیس جمهور است؟ ساز و کار جانشین چه میتواند باشد؟ آموزه های دینی در این مساله چگونه است؟
ثانیا : در وضعیت موجود باید از هر تریبونی که ممکن است استفاده کنیم و سوالات کارشناسی و علمی را از کاندیدا ها بپرسیم ! کاندیدا ها باید در معرض سوال علمی برای اداره کشور در حوزه های مختلف قرار بگیرند...
ثالثا : باید در توده های مردم آگاهی بخشی کنیم . که معیار چیست؟ و بهترین فرد بر اساس معیار کیست؟ در بلند مدت باید این مساله جا بیفتد ... و این تازه اول راه ماست...

با این همه .. حضور خدا را در دلهای مردم نباید نادیده گرفت که سید ما فرمود: خداوند دلها را به سمت اصلح هدایت کند... آمین


  • حسن صالحی

با صفا

۱۹
ارديبهشت

چقدر باصفاست...

نشستن در قطار قم - مشهد..

در و دیوار ایستگاه راه آهن مشهد...

خیابان آیت الله بهجت ... چهار راه شیرازی ... هتل سامیر...

نگاه به گنبد طلایی امام رئوف از پنجره اتاق ...

قدم زدن در پیاده رو خیابان شیرازی به سمت حرم...

ایستادن و دست به سینه نهادن و سلام دادن ، روبروی بست شیخ بهائی ...

آب خوردن از سقاخانه اسماعیل طلا....

کفشداری ها... خادمها... غذاخوری حضرت...

ایوان طلا...

قبر آیت الله نخودکی..

صحن جمهوری.. انقلاب.. آزادی.. گوهرشاد.. جامع رضوی..

خواستن اذن دخول جلوی در ورودی ...

نگاه خیره به ضریح قشنگ امام رئوف....

خواندن زیارتنامه در رواق دارالحفاظ...

پنجره فولاد...

صدای نقاره خانه...

گریه ..درد و دل گفتن با ارباب.. گلایه از ظلم وهابی ... دعا برای همه...گریه...

نماز زیارت در بالاسر.. جا خیلی تنگ است...

نماز جماعت در مسجد گوهرشاد... صحن جامع... صحن آزادی...

و....


السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا السلطان یا ابالحسن



  • حسن صالحی

زندگی برای خدا

۰۱
ارديبهشت

میتوان از جهتی متدینین را به دو دسته تقسیم کرد.

دسته اول: کسانی که کاری را که  خدا میخواهد انجام میدهند.

دسته دوم: کسانی که کارهای خودشان را برای خدا انجام میدهند.

به نظر من خیلی خیلی فرق است بین این دو گروه..

برای واضح شدن مطلب مثال بزنم.

مثلا کسانی که در میدان جهاد حاضر میشوند و به خصوص شهدا جزء گروه اول هستند.

اما گروه دوم همین ما ها هستیم که اگر در کارهایمان به خدا فکر کنیم صرفا در این حد است که ما اول خودمان تصمیم میگیرم که چه بکنیم سپس به آن کار رنگ و بوی خدایی میدهیم. مثلا تصمیم میگیریم که فلان رشته را بخوانیم یا فلان شغل را انتخاب کنیم چون خودمان آن را به هر دلیلی برگزیده ایم. سپس با نیت خدایی آن رشته را میخوانیم و با نیت خدایی مشغول همان کار میشویم. اینکه خیلی خوب است...خیلی ..

اما خوشا به حال آنهایی که کاری را انتخاب میکنند و تصمیمی را میگیرند که خدا خواسته است. شاید تعبیر جالبی نباشد اما میگویم.. به نظر من خدا یکسری کارهایی دارد که روی زمین مانده اند .. شاید بهتر باشد بگویم کارهایی دارد که آنها را روی زمین گذاشته است ... و منتظر است تا کسی آنها را انجام دهد.. مثلا سرکشی از ایتام... خوشا به حال کسی که کارهایی از این جنس میکند..

من نوعی شاید در تمام عمرم (با اینکه به خیال خودم فردی مخلص هستم و کارهایم رنگ خدایی دارد) گذارم به خانه سالمندان یا بهزیستی نیفتد.. چون اصلا این کار کار من نیست..

من میخواهم درس بخوانم .. مدرک بگیرم.. ازدواج کنم.. سر کار بروم.. پول در بیاورم.. خوش و خرم زندگی کنم... همه این کارها را میکنم برای رضای خدا...(انشاالله) .... اما این کارها کارهای من است.. نه کارهای خدا....

خوش به حال کسی که فارغ از اینکه خودش چه میخواهد.. کاری را کند که خدا میخواهد... کاری را کند که در سیر عادی زندگی متدینین شاید گذار دیگران بدان کار نیفتد.. خوش به حال کسی که برای خدا جان بدهد...

زندگی گروه دوم (خودم) مبنایش نفس عافیت طلب است..

و چقدر زیباست زندگی گروه اول...


نمیدونم که توانستم منظورم را بیان کنم یا نه؟؟!!!




  • حسن صالحی

مزرعه

۲۹
فروردين

تفریحات ما در تعطیلات نوروز...

سفر به ابرمباد(ebrambad)....

مزرعه عمو مدیر...



  • حسن صالحی
یادش بخیر عید دو یا سه سال پیش رفته بودم هویزه .
تجربه ی منحصر به فردی بود. نه روز در شرایطی شبیه بهشت زندگی کردم. به عنوان خادم رفته بودم . از طرف دانشگاه.
پستم این بود که دم در مسیر تردد آقایون را از خانومها جدا میکردم. از صبح تا شب و از شب تا صبح کنار شهدا بودیم. واقعا فضای معنوی و دوستداشتنی بود.
اونجا همه با هم مهربون بودن. اونجا همه دنبال این بودن که بیشتر و سخت تر کارکن تا زائرای شهدا راحتتر باشن. لباس خاکی، دور از هیاهوی دنیا ، کنار آدمهایی که با خدا سر و سری دارند.. کنار آدمهایی که کمتر گناه میکنند...
بعد اونسال هنوز قسمت نشده که دوباره برای خادمی برم هویزه...
شاید اون اخلاص و صفای اونموقع را از دست داده باشم.. ایشالا دوباره قسمت بشه...


(قبلا هم این عکس را جای دیگه گذاشتم)



  • حسن صالحی

مرگ

۰۴
فروردين
پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله میفرمایند:
«هرگاه بهار را دیدید، بسیار از قیامت یاد کنید.»
پنج شنبه آخر سال رفته بودیم گلزار شهدا ...خیلی از اونایی که امسال براشون مراسم گرفته بودن و خانواده هاشون سر مزارشون بودن کمتر از یکسال بود که مرده بودند.... یعنی خیلی از این مردگان امسال ، سال تحویل سال قبل را درک کردند..
حدود یکماه پیش بود که پدر یکی از رفقای خوبم به رحمت خدا رفت ما هم با بچه ها در مراسم تشییع شرکت کردیم .. اون بنده خدا هم عمرش به پایان سال قد نداد...
خیلیای دیگه در دوست و آشناهای ما بودن.. پیر و جوان ... زن و مرد... فامیل دور یا نزدیک ... که امسال زیر خاک خوابیدند...
روز اول فروردین همین امسال یکی از آشنایان ما فوت کرد...
من خودم چندین تشییع جنازه در این چند روز در حرم حضرت معصومه دیدم...
من خودم دیدم که کسی را روی تخت غسالخانه میشستند و او از خود هیچ اختیاری نداشت...
من خودم چندین نفر را دیدم وقتی که آنها از تابوت بیرون آوردند و درون قبر گذاشتند....
من خودم دیدم که بند کفن میت را باز کردند و صورتش را روی خاک گذاشتند..
من خودم دیدم که حتی نزدیکترین و دلسوزترین اقوام و دوستان بعد از چند ساعت میت را تنها گذاشتند...
...
همه اینها را دیدم...
و از طرفی مطمئنم که سخن قرآن حق است : کل نفس ذائقه الموت
مطمئنم که مرگ برای منم هست.. یک روزی منم میمیرم...
با همه این اوصاف ....
نمیدانم چرا طوری زندگی میکنم که انگار همیشه قرار است زنده باشم
نمیدانم چرا حرص مال دنیا را میزنم انگار همیشه قرار است در دنیا بمانم
نمیدانم چرا اینقدر از خدا غافلم انگار اصلا خدایی نیست.. قبر و قیامتی نیست... سوال و جوابی نیست....
در محاسباتم ، در افکارم ، به تنها چیزی که فکر نمیکنم .. خداست...
هر گناهی میکنم ... انگار نه انگار که خدایی هست و من را نگاه میکند...
همه عمرم به غفلت و خوش گذرانی میگذرد.. امان ... امان... امان...
حتی فکرش هم تنم را میلرزاند...
خدایا ببخش
استغفرالله
استغفرالله
استغفرالله
  • حسن صالحی

سال تحویل

۳۰
اسفند
حدودا سیزده ساعت و خورده ای مونده تا سال 91 تموم بشه... و سال 1392 شروع بشه...
پیش خودم فکر کردم که این یکسالی که گذشت چطور بود؟ یکسالی که در پیش است چطور خواهد بود؟
سال 91 برای من مثل سالهای قبلش گذشت.. نقطه عطف خاصی نبود.. سال پنجم از تحصیل در دانشگاه... همه چیز مثل گذشته است... به خصوص اخلاقم که اصلا عوض نشده...البته این خیلی خوبه ... چون من کلا خوش اخلاق هستم!
اما سال 92 فکر کنم سال مهمی باشه... احتمال زیاد سال ازدواج و تغییر از تجرد به تاهل....
البته معلوم نیست ... تا ببینیم خدا چی میخواد... هرچی قسمت باشه... ولی فکر کنم امسال زمان خوبیه...
این سال تحصیلی 92-93 آخرین سال تحصیلی است. البته در مقطع ارشد... خودم که خیلی دلم میخواد برای دکترا هم بخونم... اما بعیده.. دیگه اصلا از درس و کلاس خسته شدم... اینایی که میگم حال الان من است ممکنه 10 دقیقه دیگه نظرم عوض بشه...

یکی از بدی های من اینه که خاطرات و مسائل روز که برام پیش میادو نمینویسم... هرچی فکر میکنم که سال 91 چطور گذشت چیز خاصی یادم نمیاد..
فقط یادش بخیر .. پارسال این روزا یعنی سال تحویل نجف بودیم... یادمه حدود ساعت 9 صبح بود رفتیم حرم ارباب امیرالمومنین علی (ع) برای مراسم سال تحویل .. اولین کسی که باش روبوسی کردم آقای ساکت مدیرعامل سابق سپاهان بود.
اولین شب چهارشنبه سال مسجد سهله بودیم و اولین شب جمعه سال حرم ارباب اباعبدالله (ع)..
چقدر خوش گذشت .. چقدر آشنا دیدم..از آقای توکلی (معاون سازمان سنجش) بگیر تا حاج احمد چینی... از حاج آقا میرلوحی بگیر تا وحید فرهمند و ...
اما امسال یه خورده ای دلم گرفته ... سال تحویل خونه خودمون هستم... البته با کوهی از کارهای نوروزی .. پاک کردن شیشه.. گرد گیری .. موکت شستن و ....
اینم یه جور لیاقت میخواد .. آدم بتونه یه خدمتی به پدر مادرش بکنه...
این چند روزه که نتوتستم با رفقا باشم (چه دانشگاهیا و چه قمیا) فهمیدم که خیلی بشون وابسته شدم... بدجوری دلم برا تک تکشون تنگ شده... البته بعضیا بیشتر... از صمیم قلبم دوسشون دارم .. البته بعضیا بیشتر...( اونا رو بشون sms میدم) همین امشب وقتی با یکیشون تلفنی صحبت کردم خیلی حالم بهتر شد.. خیلی روحم شاد شد... بعدشم یه پیام بش دادم که بماند...
اصلا خودم نمیدونم چی دارم تایپ میکنم... همینجوری هرچی میاد ...

دیگه بسه... ایشالا که سال نو برای همه سرشار از خیر و برکت باشه. انشاالله که امسال سال ظهور آقا امام زمان (عج)
انشاالله که همه جوانها سر و سامون بگیرن...
یاحق

  • حسن صالحی