گاهنوشت حسن صالحی

دلم میخواهد به زبان ساده سخن بگویم

گاهنوشت حسن صالحی

دلم میخواهد به زبان ساده سخن بگویم

گاهنوشت حسن صالحی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

مرگ

يكشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۱:۱۵ ق.ظ
پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله میفرمایند:
«هرگاه بهار را دیدید، بسیار از قیامت یاد کنید.»
پنج شنبه آخر سال رفته بودیم گلزار شهدا ...خیلی از اونایی که امسال براشون مراسم گرفته بودن و خانواده هاشون سر مزارشون بودن کمتر از یکسال بود که مرده بودند.... یعنی خیلی از این مردگان امسال ، سال تحویل سال قبل را درک کردند..
حدود یکماه پیش بود که پدر یکی از رفقای خوبم به رحمت خدا رفت ما هم با بچه ها در مراسم تشییع شرکت کردیم .. اون بنده خدا هم عمرش به پایان سال قد نداد...
خیلیای دیگه در دوست و آشناهای ما بودن.. پیر و جوان ... زن و مرد... فامیل دور یا نزدیک ... که امسال زیر خاک خوابیدند...
روز اول فروردین همین امسال یکی از آشنایان ما فوت کرد...
من خودم چندین تشییع جنازه در این چند روز در حرم حضرت معصومه دیدم...
من خودم دیدم که کسی را روی تخت غسالخانه میشستند و او از خود هیچ اختیاری نداشت...
من خودم چندین نفر را دیدم وقتی که آنها از تابوت بیرون آوردند و درون قبر گذاشتند....
من خودم دیدم که بند کفن میت را باز کردند و صورتش را روی خاک گذاشتند..
من خودم دیدم که حتی نزدیکترین و دلسوزترین اقوام و دوستان بعد از چند ساعت میت را تنها گذاشتند...
...
همه اینها را دیدم...
و از طرفی مطمئنم که سخن قرآن حق است : کل نفس ذائقه الموت
مطمئنم که مرگ برای منم هست.. یک روزی منم میمیرم...
با همه این اوصاف ....
نمیدانم چرا طوری زندگی میکنم که انگار همیشه قرار است زنده باشم
نمیدانم چرا حرص مال دنیا را میزنم انگار همیشه قرار است در دنیا بمانم
نمیدانم چرا اینقدر از خدا غافلم انگار اصلا خدایی نیست.. قبر و قیامتی نیست... سوال و جوابی نیست....
در محاسباتم ، در افکارم ، به تنها چیزی که فکر نمیکنم .. خداست...
هر گناهی میکنم ... انگار نه انگار که خدایی هست و من را نگاه میکند...
همه عمرم به غفلت و خوش گذرانی میگذرد.. امان ... امان... امان...
حتی فکرش هم تنم را میلرزاند...
خدایا ببخش
استغفرالله
استغفرالله
استغفرالله
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۹۲/۰۱/۰۴
  • ۵۹۴ نمایش
  • حسن صالحی

نظرات (۶)

  • شهروندی از فسا
  • من خیلی ارادت ویژه ای به مراسم عزاداریو  دارم حتی بعضی شب ها خودم رو تیکه پاره می کنم. ولی با نظر آقا رضا موافقم. فقط به این کارها ختم نمی شه.

     

  • نادر از جزایر هاوایی
  • به  نظر من آقای یارمحمدی درست می گه. نوکری کردن برای ارباب فقط به گریه و زاری در مراسم ختم نمی شه. خوارج هم خیلی گریه و زاری می کردن اما به امام  معرفت لازم رو نداشتن.
    سلام سید جان. به نظر من اشتباه است که امیدت فقط و فقط به گریه های مجلس ارباب باشه. بهتره یه ذره توشه هم برای اونور خودت جمع کنی. باور کن ارباب هم خوشحال می شه.
    پاسخ:
    توشه ای بهتر از نوکری سراغ نداریم!

    اگر به نوکری قبولمون نکرده بود نمی ذاشت تو مجلسش باشیم
    آقا همه رو می خواد

    یا علی
    امید ما فقط به گریه های مجالس اربابه!
    وگرنه هیچی برا اونور ندارم

    یا علی
    پاسخ:
    تنها امیدم همین است.
    اگر اربابم به نوکری بپذیردم.

    سلام حسن. سعی کن  آدم خوبی بشی.

    دیگه لاشی گری رو کنار بذار

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی