گاهنوشت حسن صالحی

دلم میخواهد به زبان ساده سخن بگویم

گاهنوشت حسن صالحی

دلم میخواهد به زبان ساده سخن بگویم

گاهنوشت حسن صالحی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

دیشب شب آخر من با جشنواره بود.
سه تا فیلم .. به عبارتی چهار تا فیلم دیدم..
بشارب به شهروند هزاره سوم؛ رسوایی؛ دربند...
هر سه تاش قشنگ بود. واقعا شب خوبی بود... کم کم دارم به سینما علاقه مند میشم.. البته اگر بیلیطش مجانی باشه!
بشارت ...
دو تا نکته خوب داشت: اول اینکه موضوع فیلم راجع به مشکلات اعتقادی جوانان به خصوص مساله شیطان پرستی بود. واقعا جای اینگونه فیلمها در سینما خالی است. خسته شدیم از بس فیلمای تاریک و سیاه دیدیم که اصلا دردی را دوا نمیکنن.
دوم: بازی هنرمندانه هنگامه قاضیانی. به نظر من اگر این بازیگر نبود فیلم نمیتونست حداقل نظرات مخاطبین را هم جلب کند. خداییش همه نقشاشو عالی بازی میکنه .
یه مشکلی هم داشت و اینکه خیلی واضح بود که داره مردمو نصیحت میکنه . بعضی دیالوگاش و کلا داستان فیلمش کلیشه ای بود.. به نظر من

رسوایی:
به نظر من فیلم اخراجی های 3 بسیار افتضاح بود.. این کار دهنمکی از قبلیها بهتر بود.. اما هرکاری بکنیم دهنمکی کارگردان نیست!!!
اشکالات فنی زیادی در مورد ساخت فیلم وجود دارد اما...
نمیدانم چرا این فیلم اینقدر به نظرم زیبا آمد... تقریبا در اکثر فیلم بغض گلویم را میفشرد... سه چهار مورد اشک در چشمانم حلقه زد...
فیلم با حضور طنازانه ی الناز شاکردوست رنگ و لعاب ویژه ای به خود گرفته است.. وای .. وای .. وای...
اکبر عبدی هم مثل همیشه عالی بود.. به خصوص که نقشش طنز نیست ولی از پس آن خوب بر آمده است..
تا دقائقی بعد از فیلم داشتم به موضوع آن فکر میکردم ... واقعا قابل تأمل است..
بزرگترین مشکل فیلم این است که حاج یوسف(اکبر عبدی) کاملا نسبت به حدیث امیرالمومنین که میفرماید از مواضع تهمت خودداری کنید بی اعتنا است... که دقیقا همین بستر شکل گیری فیلم است..
یه فیلم دیگه هم جلسه نقد بعد از فیلم بود که خود دهنمکی هم حضور داشت...خیلی اتفاقات افتاد که باید بعدا مفصل توضیح بدم..طلبتون..

دربند:
بعد از جلسه نقد رسوایی.. که خودش یه رسوایی بود...
ساعت 10 شب رفتیم فیلم دربندو ببینیم..
از اتفاقاتی که در جلسه نقد افتاد درست تمرکز نداشتم.. اما فیلم اینقدر خوب بود که ذهن منو با دغدغه خودش گره زد...
داستان یه دختر شهرستانی که در تهران پزشکی قبول شده... خوابگاه بش نمیدن... مجبور میشه بره خونه بگیره... مشکلاتی براش پیش میاد که واقعا جالب و تاثیر گذاره.... دختره نقش اولش یادو خاطره ترانه علیدوستی را در اذهان زنده میکنه!! همین یه نکته برای اثبات تواناییش بسه..
نقطه قوتش پایان فیلم بود.. به نظر من...
خیلی خوب همه ی زجر ها و ناراحتی های طول فیلم به طرز واقعی و قابل قبول تمام میشود. و در آخر نفس راحتی کشیدیم..

فعلا چیز دیگری به ذهنم نمیرسه...



  • حسن صالحی

ادامه:

قصد من بیان نظرم است نه تعریف کردن داستان فیلم

هیس ..دختر ها نباید فریاد بزنند.

در بین این شش فیلم که تاحالا دیدم این یکی واقعا عالی بود..من که اصلا تحت تاثیر فیلم و سریال قرار نمیگیرم ، داشتم دیوونه میشدم. خیلی تحت تاثیر فیلم قرار گرفتم. آخرای فیلم دعا میکردم که زودتر تموم بشه... از اعصاب خوردی نمیدونستم چیکار بکنم..

حتما داستانشو میدونید.. قصه یک دختر که در کودکی به او تجاوز شده.. وای .. صحنه هایی که از زجر این کودکان معصوم نشون میداد واقعا عالی بود..

تا قبل از 15 دقیقه ی پایانی فیلم از لحاظ محتوایی هم نظر کارگردان را پسندیده بودم.. به خاطر رویکرد سیستمی در ایجاد ناهنجاری در جامعه..

تاثیر والدین..تاثیر اولیاء مدرسه..تاثیر ثروت.. تاثیر قوانین.. تاثیر تصمیم خود شخص... و ...

اما 15 دقیقه پایانی که ولی دم مقتول پیدا میشه ولی خودکشی میکنه و در آخر نمیتونن ازش رضایت بگیرن و دختر نقش اول اعدام میشه.. یه کمی دیگه فیلم هندی شده بود و مشخص بود که با قصد و غرض آخر فیلم اینقدر دردناک تموم میشه...

در مجموع  آخر فیلم کلی به پوران درخشنده (که اومده بود به محل پخش فیلم ) توی دلم فحش دادم چون واقعا با فیلمش اعصابمو خراب کرد...

 

استرداد

حمید فرخ نژاد نقش اول این فیلم است و مثل همیشه هنر نمایی میکند.. داستان استرداد غرامت ایران از جنگ جهانی دوم از شوروی است. فیلم بسیار خوش ساخت و پرخرجی است که فارابی ساخته. از هواپیما و کشتی و قطار در فیلم هست تا لوکیشن هایی در روسیه و ایران . یکی از مهمترین نقاط قوت این فیلم بازیگر زن روسی است که دستیار فرخ نژاد است ..فقط این را بگویم که واقعا بازیگر توانایی است..

در این فیلم همه دارن همدیگه را بازی میدن(قابل توجه مخاطب خاص). این بازیها خیلی پیچیده هستند و به زیبایی طراحی شده اند.. آخر فیلم که تمام گره ها باز میشود زیبایی فیلم دو چندان میشود...

من که لذت بردم...

چه خوبه که برگشتی:

خیلیا مثل من اصلا نمیدونستن که اسم فیلم چیه؟!! فقط اسم کارگردان را میدونستن... داریوش مهرجویی...

یکی از آشغال ترین فیلمهایی که در عمرم دیده ام این فیلم است.. خدا شاهد است که اغراق نمیکنم... اینقدر به خودم فحش دادم که رفتم و فیلم رو دیدم...

اگر رضا عطاران نبود که به لعنت خدا هم نمیرزید.. حداقل اون چندتا مسخره بازی درآورد یه خورده خندیدیم...

داستان که اصلا نداشت.. همینجوری چندتا بازیگر دور هم بودن...

به نظر من افتضاح ترین قسمت کار انتخاب بازیگران برای این نقشها بود... بجز رضا عطاران که خوب بازی کرده بود ... بقیه افتضاح.

این مقوله در حامد بهداد خیلی خودشو نشون میداد.. گریمش شبیه بامشاد بود... تیپ همیشگی را داشت..

داره حالم به هم میخوره .. ببخشید بیشتر نمیتونم درباره این فیلم بنویسم...

میترسم به خاطر دو سه تا تیکه الکی سیاسی ، این فیلم حاشیه ساز بشه بعد فروشش زیاد بشه...

عاجزانه دعا میکنم این فیلم بدون هیچ سانسوری اکران بشود . در حالت عادی بعید میدونم بیشتر از 100 هزار تومن فروش داشته باشه...

 

فیلمهای امروزو ایشالا فردا مینویسم...

  • حسن صالحی

من اصلا اهل سینما نیستم . به خاطر همین علاقه خاصی به فیلم دیدن و سینما رفتن ندارم.

این روزا که بازار جشنواره فیلم فجر داغه؛ یه چندتا بیلیطم گیر ما اومد.

گفتم حیفه ؛ برای اینکه این بیلیطا حروم نشه رفتم فیلما رو نگاه کردم..

تا دیروز 6 تا فیلم دیدم.

تنهای تنهای تنها. آسمان زمین مهتاب. خاک و مرجان. هیس دخترها نباید فریاد بزنند. استرداد. چه خوبه که برگشتی.

از اونجایی که خیلی از فنون فیلم و سینما سر در نمیارم ، نظراتم صرفا به عنوان یک تماشاگر است..

تنهای تنهای تنها:

موضوع خوبی داشت . میخواست بگه که دعواهای سیاسی در سطح دنیا چه جور ملتها را از هم جدا میکنه... من که پسندیدم. البته خیلی هم قوی نبود. ولی در نوع خودش تونسته بود حرفشو به شکل هنری و تاثیرگذار بزنه . به خصوص از اون دو تا پسر بندری و روسی خیلی خوشم اومد..!

آسمان زمین مهتاب:

نمیدونم تاحالا این فیلمهایی که از اردوهای جهادی تلویزیون نشون میده را دیدید یا نه.. این فیلم خیلی شبیه اونا بود.. مثل یک مستند که در شبکه استانی تولید شده باشه.. اصلا در اندازه رقابت در جشنواره نیست..اما من به شخصه از سادگی دیالوگهای نقش اول فیلم و صداگذاریش خوشم اومد. خیلی ساده و بی آلایش نوشته شده بود.. و من بعد از دیدن فیلم راضی بودم...

خاک و مرجان:

داستان افغانی بود.. جالب نبود.. خیلیا تو سینما موقع پخش فیلم به کارای دیگه میپرداختند و بعضی ها هم خوابشون برده بود.. تنها نکته خوب این فیلم که نظر من را به خودش جلب کرد زبان افغانی بود. تاحالا نمیدانستم که این زبان اینقدر زیباست.. لغات و اصطلاحاتشون واقعا معنا دار و رو حساب و کتاب است. و به نظر من زبان اونها از ما به فارسی نزدیکتر است...همین

بقیه را در پست بعدی خواهم نوشت..

امروزم سه تا فیلم دیگه میخوام ببینم..

  • حسن صالحی

خوب و بد

۱۳
بهمن

این مطلب را از نظر تئوریک قبول ندارم ...

ولی از نظر عملی در زندگیم 100% اجرایش میکنم.


آنچیزی که من دوست دارم ، همان خوب است. و آن چیزی که من بدم میاید همان بد..

آنچیزی که من میپسندم ، همان زیباست . و آنچیزی که من نمیپسندم همان زشت است..

آنچیزی که من انجام میدهم همان درست است. و آنچیزی که من نمیخواهم انجام دهم همان غلط است..

و....

 من اصلا معتقد به نسبیت حق و باطل نیستم...

این روش من در برخورد با دخالتهای دیگران در زندگی شخصی ام است...

این روش من در برخورد با چشم و هم چشمی هاست...

این روش من برای ایجاد اعتماد به نفس در تصمیم گیری است...

همین...

  • حسن صالحی

دعوتنامه

۱۲
بهمن

بیان یه تعداد محدودی دعوتنامه تاسیس وبلاگ در اختیارم گذاشته .

اگه کسی میخواد ایمیلشو بده تا براش بفرستم.

  • حسن صالحی

خرید

۰۶
بهمن

دیشب با داداشم رفتیم پاساژ حجت که براش پالتو بخریم.

قیمتها بین 160 تا 250 تومان بود. به هرحال پسند نکردیم و اومدیم بیرون.

دم در پاساژ یه دختره بساط کرده بود. دستگیره و کیسه حمام میفروخت.

 کنار بساطش دفتر نقاشیشو گذاشته بود و بدون توجه به مردم داشت نقاشی میکرد. مداد رنگیاش خیلی کوچیک شده بودند.

خیلی داغونم کرد....

ما دنبال پالتوی 200 هزار تومنی هستیم و اونوقت یه عده ای کنار ما برای یه لقمه نون ..

تو کیف پولم چند هزار تومن داشتم. کاری از دستم بر نمیومد جز اینکه یه کیسه حموم ازش بخرم.

کل بازارو گشتیم ....

دیگه نه من دلم به خرید میرفت نه داداشم....



  • حسن صالحی

فال

۰۴
بهمن

در طول سه سال ، سه بار با یک نیت خاص به حافظ تفأل زدم.

هر سه بار یک شعر آمد...


          

          همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تاکی                                             دریغ آن سایه‌ی همت که بر نااهل افکندی

                               



  • حسن صالحی

امتحانات

۰۳
بهمن
خیلی حس خوبیه وقتی از امتحانات خلاص میشی....
ده تا امتحان را در فاصله ی هشت روز دادیم...
خیلی سخت و دشوار بود...
شبای امتحان واقعا بمون فشار اومد...
سر جلسه امتحان مغزمون داشت میترکید...
ایام سختی بود... اما تموم شد..
یه چیزی که برام خیلی دلچسب بود مباحثه های شب یا صبح امتحان بود...
اگه مباحثه ها نبود که ما از پس این امتحانا بر نمیومدیم..
نکته جالب این مباجثه ها همدلی بچه ها برای موفقیت بقیه بود..
هر کس هرچی بلد بود توضیح میداد. هرکس هرچی از امتحان میدونست میگفت...
من که خودم با دو هدف در مباحثه شرکت میکردم..
یادگرفتن درس .. و لذت بردن از این همدلی و مهربونی..
خداییش رفقای خیلی خوبی در مدیریت بازرگانی 87 داریم دم همشون گرم...
یه تشکر مخصوصم برای حسین سرآبادانی که من معتقدم از خیلی از استادامون باسوادتره...

فعلا در حال استراحت هستیم.


  • حسن صالحی