گاهنوشت حسن صالحی

دلم میخواهد به زبان ساده سخن بگویم

گاهنوشت حسن صالحی

دلم میخواهد به زبان ساده سخن بگویم

گاهنوشت حسن صالحی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۲ ثبت شده است

با صفا

۱۹
ارديبهشت

چقدر باصفاست...

نشستن در قطار قم - مشهد..

در و دیوار ایستگاه راه آهن مشهد...

خیابان آیت الله بهجت ... چهار راه شیرازی ... هتل سامیر...

نگاه به گنبد طلایی امام رئوف از پنجره اتاق ...

قدم زدن در پیاده رو خیابان شیرازی به سمت حرم...

ایستادن و دست به سینه نهادن و سلام دادن ، روبروی بست شیخ بهائی ...

آب خوردن از سقاخانه اسماعیل طلا....

کفشداری ها... خادمها... غذاخوری حضرت...

ایوان طلا...

قبر آیت الله نخودکی..

صحن جمهوری.. انقلاب.. آزادی.. گوهرشاد.. جامع رضوی..

خواستن اذن دخول جلوی در ورودی ...

نگاه خیره به ضریح قشنگ امام رئوف....

خواندن زیارتنامه در رواق دارالحفاظ...

پنجره فولاد...

صدای نقاره خانه...

گریه ..درد و دل گفتن با ارباب.. گلایه از ظلم وهابی ... دعا برای همه...گریه...

نماز زیارت در بالاسر.. جا خیلی تنگ است...

نماز جماعت در مسجد گوهرشاد... صحن جامع... صحن آزادی...

و....


السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا السلطان یا ابالحسن



  • حسن صالحی

زندگی برای خدا

۰۱
ارديبهشت

میتوان از جهتی متدینین را به دو دسته تقسیم کرد.

دسته اول: کسانی که کاری را که  خدا میخواهد انجام میدهند.

دسته دوم: کسانی که کارهای خودشان را برای خدا انجام میدهند.

به نظر من خیلی خیلی فرق است بین این دو گروه..

برای واضح شدن مطلب مثال بزنم.

مثلا کسانی که در میدان جهاد حاضر میشوند و به خصوص شهدا جزء گروه اول هستند.

اما گروه دوم همین ما ها هستیم که اگر در کارهایمان به خدا فکر کنیم صرفا در این حد است که ما اول خودمان تصمیم میگیرم که چه بکنیم سپس به آن کار رنگ و بوی خدایی میدهیم. مثلا تصمیم میگیریم که فلان رشته را بخوانیم یا فلان شغل را انتخاب کنیم چون خودمان آن را به هر دلیلی برگزیده ایم. سپس با نیت خدایی آن رشته را میخوانیم و با نیت خدایی مشغول همان کار میشویم. اینکه خیلی خوب است...خیلی ..

اما خوشا به حال آنهایی که کاری را انتخاب میکنند و تصمیمی را میگیرند که خدا خواسته است. شاید تعبیر جالبی نباشد اما میگویم.. به نظر من خدا یکسری کارهایی دارد که روی زمین مانده اند .. شاید بهتر باشد بگویم کارهایی دارد که آنها را روی زمین گذاشته است ... و منتظر است تا کسی آنها را انجام دهد.. مثلا سرکشی از ایتام... خوشا به حال کسی که کارهایی از این جنس میکند..

من نوعی شاید در تمام عمرم (با اینکه به خیال خودم فردی مخلص هستم و کارهایم رنگ خدایی دارد) گذارم به خانه سالمندان یا بهزیستی نیفتد.. چون اصلا این کار کار من نیست..

من میخواهم درس بخوانم .. مدرک بگیرم.. ازدواج کنم.. سر کار بروم.. پول در بیاورم.. خوش و خرم زندگی کنم... همه این کارها را میکنم برای رضای خدا...(انشاالله) .... اما این کارها کارهای من است.. نه کارهای خدا....

خوش به حال کسی که فارغ از اینکه خودش چه میخواهد.. کاری را کند که خدا میخواهد... کاری را کند که در سیر عادی زندگی متدینین شاید گذار دیگران بدان کار نیفتد.. خوش به حال کسی که برای خدا جان بدهد...

زندگی گروه دوم (خودم) مبنایش نفس عافیت طلب است..

و چقدر زیباست زندگی گروه اول...


نمیدونم که توانستم منظورم را بیان کنم یا نه؟؟!!!




  • حسن صالحی