گاهنوشت حسن صالحی

دلم میخواهد به زبان ساده سخن بگویم

گاهنوشت حسن صالحی

دلم میخواهد به زبان ساده سخن بگویم

گاهنوشت حسن صالحی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱۸ مطلب با موضوع «دل نوشت» ثبت شده است


این روزها مسلمانان دل خونی دارند.

بلای خانمان سوزی چون داعش و گروههای تکفیری چنان ممالک اسلامی را در خود میسوزاند که شیعه و سنی دلش خون است.

برادران اهل سنت به جای خود..

من از زبان خودم سخن بگویم..

دلمان این روزها خیلی گرفته است. عراق ، سوریه، فلسطین غرق خون و آتش است. هر بار که اخبار را میبینیم حرف از کشتار زنان و کودکان و مردم بیگناه است.

این گروههای تکفیری که قطعا قطعا مسلمان نیستند آخرین تیر ترکش استکبار جهانی برای از پای در آوردن مقاومت مسلمانان و شیعیان به خصوص ایران است. آنها خوب میدانند که این تیر چقدر مهلک و سهمگین و زهرآگین است. آنها کارشان را خوب بلدند.

اگر جنگ و ترور و تحریم نتوانست آنان را آنگونه که میخواهند به اهدافشان برساند مطمئنا اختلاف قومی و مذهبی میتواند این هدف را برای استکبار فراهم کند.

شکی نیست درگیر شدن مسلمانان به اختلافات مذهبی مساوی است با نابودی اسلام..

جنایتهای تکفیری های از خدا بیخبر دلمان را آتش میزند..

اما آنچه تحملش خیلی سخت تر است و مثل استخوانی در گلو و خاری در چشم شیعیان مخلص را می آزارد، عده ای شیعه نمای انگلیسی هستند که بر طبل اختلاف میکوبند.. آیا واقعا نمیدانند که در این وضعیت جهان اسلام فقط و فقط به اتحاد و همدلی نیاز دارد؟.. میدانند اما متعمدانه و مزدورانه به دنبال دمیدن در آتش اختلاف هستند..

حال حکایت جهان تشیع و این دو غده ی سرطانی دقیقا مثل خاری در چشم و استخوانی در گلوست..

همه ی شجاعت به فریاد زدن نیست. بلکه سهم عمده ی شجاعت به سکوت صبورانه است در جایی که امر مهمتری در معرض خطر است..

اسوه ی شجاعت و صبر ؛  مولای ما امیر المومنین علی علیه السلام است. اگر کسی دم از تبعیت از علی علیه السلام میزند باید بخاطر اسلام .. بخاطر ماندن اشهد ان لا اله الا الله بر مأذنه ها صبر کند..

این روزها خیلی بیشتر دلتنگ امام زمانمان میشویم.. امروز امام زمان بیشتر از هر وقت مظلوم است و فقط گوشه ای از مظلومیتش را شیعیانش حس میکنند..

الحمد لله که زمام مملکت ما امروز به دست سید علی است که حواسش حسابی به وحدت جامعه اسلامی هست.. اگر عده ای افراطی بگذارند..

خدایا دل شیعیان را به مژده ی ظهور امام زمانشان خوشحال بفرما..

خدایا سایه ی سید علی را برسر ما مستدام بفرما..





  • حسن صالحی

صحبتها

۰۷
تیر
امروز بعد از حدود سه چهار ماه یه فرصتی دست داد تا این وبلاگو به روزش کنم.
این سه چهار ماه با قبلنا فرق داره.. بالاخره ما چهار ماهه که متاهل شدیم.. بعععله..
صحبت اول)
آدم تازه بعد از ازدواج میفهمه زندگی یعنی چی؟ قبلش همه بازی بود.. البته برای زندگی بازی هم خوبه ولی نه یه عمر... عمر ما باید صرف زندگی بشه.. هرکی دیر ازدواج کنه کمتر زندگی میکنه .. عمرش کوتاه تره..
صحبت دوم)
همسرخوب؛ خیلی خوب است. خیلی....همین
الحمدلله
صحبت سوم)
با این امتحاناتی که پشت سر گذاشتم، یه جورایی پرونده ی شش سال دانشجویی ما در دانشگاه امام صادق (ع) بسته شد. شش سال خاطره. شش سال خوشی و سختی.. شب امتحان.. ورزش.. گعده.. کلاس... استاد... رفقا...
هر لحظه از دانشگاه برام خاطره بود.. بهترین دوران زندگی از 18 تا 24 سالگی..
خیلی زود گذشت.. اما الان که به کارنامه هامون نگاه میکنیم میبینیم یکی بالاتره و یکی پایین تر.. یکی حسرت عمر رفته رو میخوره ولی یکی از دانشگاه سکویی ساخته برای پرواز در زندگی ...
این موضوع منو یاد قیامت انداخت... اینکه شش سال بود ... اما 60 یا 70 سال زندگی هم به همین زودی میگذره و یه دفه به خودمون  میایم میبینم که وقت تمومه.. اونموقع دوباره باید حسرت بخوریم ؟؟؟
...
صحبت چهارم)
الانم که ماه رمضون شروع شده... البته امروز یوم الشک است... خدا به هممون توفیق درک ماه خدا را بدهد...
اولین ماه رمضان در کنار یار.. به به چه صفایی دارد...
  • حسن صالحی

السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده

امشب شب شهادت بی بی فاطمه زهرا سلام الله علیهاست.

چند وقتی نتوانستم وبلاگ را بنویسم . معذرت

در این فاصله مهمترین اتفاق زندگیم رقم خورد و من ازدواج کردم..

روز میلاد حضرت زینب کبری سلام الله علیها اولین روز زندگی متاهلی من بود..

یادم هست که فروردین امسال یه مطلب در همینجا نوشتم که : احتمالا امسال سال ازدواج من خواهد بود.. همینطور هم شد..

در دوره مجردی اعتقاد داشتم که زندگی بعد از ازدواج معنا پیدا میکند و زندگی مجردی صرفا مقدمه ایست برای متاهلی... الان بر آن اعتقادم  بیشتر باور پیدا کردم..

همه ی تلاش و دغدغه ام این بود که ازدواجم و همسرم مورد پسند خدا باشد.. و به تبع آن مورد پسند اهل بیت علیهم السلام

لذا از صفر تا صد کار را به خودشان واگذار کردم..

این شد که خودشان برایم همسری بسیار بسیار شایسته پیدا کردند و مرا سر سفره عقد نشاندند..(اگر چه من لیاقت نداشتم ولی آنها بسیار کریم اند و بنده نوازی کردند..)

خدا را صد هزار مرتبه شکر..

خدا کند که قدر این نعمت گرانبها را بدانم...

برای همه رفقا و دوستان از صمیم قلب آرزوی عاقبت به خیری و سعادت دارم..



  • حسن صالحی

درس سفر

۲۱
دی

رفتیم کربلا و برگشتیم.. به قول یکی از رفقا سفر رویایی بود...

از نظر معنوی که به جای خود...

اما از نظر مادی .. خواب و خوراک و بقیه امکانات .. واقعا غیر قابل تصور بود...

خیلی راحت و عالی بدون هیچ دغدغه ای رفتیم و برگشیم ... مثل یه سفر تشریفاتی بود...

بهترین غذا.. بهترین ماشین... بهترین مکان... بهترین میزبان.. بهترین همسفر..

من و حمید و روح الله که توقع همچین شرایط عالی را نداشتیم...

اما سه تایی توکلمون به خدا بود... (البته اون دوتا خیلی کارشون درسته ها ؛ به من نگاه نکنید!)

در کل سفر این عبارت قرآن برام تداعی میشد که:

" الیس الله بکاف عبده"

آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟!


این سفر مثل یه تمرین بود برای من که بفهمم باید همه ی زندگی را به خدا سپرد...

...

یه داستان میخوندم:

میگن توی یه شهری قحطی اومده بود، یه نفر یه غلامو دید که اصلا نگران نیست و از قحطی ترسی نداره. بش گفت چرا اینقدر بیخیال قحطی هستی؟

غلام جواب داد: من یه مولای پولدار دارم که اموال و املاکش اینقدر زیاده که اصلا قحطی بش اثری نداره.. منم که جیره خور همون مولام .. پس نگرانی ندارم..

اون شخص با خودش گفت: ما هم بنده ایم و مولایمان خداست . خدایی که غنی مطلق و مهربان بی همتاست. مالک همه چیز و رب همه ی عوالم... همون خدایی که قول داده روزی ما را بدهد...

پس دلیلی ندارد که نگران باشیم...

چند وقت پیش حال خوشی بم دست داد و فالی به حافظ زدم... چقدر قشنگ گفت..

"مکن حافظ از جور دوران شکایت                     چه دانی تو ای بنده، کارخدایی؟"



  • حسن صالحی
چند وقتی است که دلهره ی زیارت اربعین دارم.
ظاهرا کارا داره جور میشه.. تنها جایی که گیر داره.. خودم هستم..
نمیدونم قسمتم میشه یا نه  ...
اتفاقات جالب و قابل تاملی تا امروز در مورد این سفر برام افتاده...
...
اگر توفیق شد و اربعین کربلا را درک کردم حتما خواهم نوشت...
اللهم ارزقنا زیارت الحسین(ع)
  • حسن صالحی

نقطه عطف

۱۴
آذر

احتمالا این روزها نقطه عطفی در زندگی من است.

خیلی مهم است.

نمیدانم کاری که انجام میدهم  درست است یا نه.

خودم رو به دست امواج سپرده ام..

هرچه بادا باد...


  • حسن صالحی

حالم خوب است.

۲۹
شهریور

این روزها حالم خیلی بهتر از قبل است.


عمر ما به سرعت میگذرد... انگار همین دیروز بود که دانشگاه قبول شده بودم...الان 5 سال از آن روز میگذرد.. 5 سال از بهترین سالهای عمرم...

معتقدم هر چند وقت یکبار آدمها باید تجدید نظری در نوع زندگیشان بکنند. باید طوری زندگی کنیم که اگر همین لحظه خواستیم همه چیز را بگذاریم و برویم حسرت نخوریم..

زندگی منم مثل همه آدما (کم و بیش) در ارتباطم با بقیه تعریف میشه. دانشگاه ، دوستان، خانواده و ...

نشستم همه اینها رو بررسی کردم...

سهم دیگران در ساختن شخصیت من و شکل دادن رفتار من خیلی زیاد است... به نظر خودم این یه نکته منفیه...

آدم اول باید خودشو بشناسه .. هدفشو بشناسه.. بعد براساس اون رابطه اش را با دیگران تعریف کنه.. این موضوع حتی در امر ازدواج هم صادقه...

خلاصه نتیجه بررسی ها این شد که باید رابطه ام را با بعضی اشخاص تقویت کنم و با بعضی دیگه کمرنگ...

تا حالا بعضا کسایی رو تحویل گرفتم که اصلا لیاقتشو نداشتن ... و شاید کسایی رو از خودم روندم که واقعا خیرخواه من بودن..


....

دیشب چند صفحه نهج البلاغه خوندم..

ما چقدر کوته نگریم ...درست مثل یک کودک که فکر میکنه همین چارتا اسباب بازی که دور و برشه همه ی دنیاست.

در این عالم چه خبرست ؟!! و ما دنبال چه هستیم!

پررنگ ترین سفارش امام در این چند صفحه: توجه به آخرت و بی اعتنایی به دنیا...

امان از من که همه هم و غمم دنیا شده ...

اصلا این روزا هرکی غیر از این باشه مسخره اش میکنن...

خدایا ببخش..






  • حسن صالحی

جوجه کباب

۲۷
تیر

امشب سومین شبی بود که به طور متوالی شام جوجه کباب خوردم!

فردا شبم دعوتیم! خدا کنه شامشون جوجه نباشه!

اعتقاد قلبیم اینه که تحمل روزه هایی که آن روز افطاری چرب و نرمی داریم بسیار راحت تر است و اتفاقا معنویت روزه هم بیشتر است....(البته این را هم بگویم که اکثر شبها افطار ما در اوج سادگیست.. نان و پنیر و خرما ..)

یک نکته : تحمل این روزه های طولانی و سخت وقتی بسیار برایم آسان میشود که نگاهی به افراد مریض و معلول میکنم.. خدایا به شکرانه ی این همه نعمت ، با جون و دل روزه میگیرم.. احساس سرفرازی و افتخار میکنم...

نکته دیگر: چقدر بی معرفتند کسانی که از این همه نعمات خدا استفاده میکنند و بدون عذر روزه خواری در ملأ عام میکنند. احساس من این است که اینها میخواهند به خدا دهن کجی کنند.. چقدر بی معرفتند...



  • حسن صالحی

زندگی برای خدا

۰۱
ارديبهشت

میتوان از جهتی متدینین را به دو دسته تقسیم کرد.

دسته اول: کسانی که کاری را که  خدا میخواهد انجام میدهند.

دسته دوم: کسانی که کارهای خودشان را برای خدا انجام میدهند.

به نظر من خیلی خیلی فرق است بین این دو گروه..

برای واضح شدن مطلب مثال بزنم.

مثلا کسانی که در میدان جهاد حاضر میشوند و به خصوص شهدا جزء گروه اول هستند.

اما گروه دوم همین ما ها هستیم که اگر در کارهایمان به خدا فکر کنیم صرفا در این حد است که ما اول خودمان تصمیم میگیرم که چه بکنیم سپس به آن کار رنگ و بوی خدایی میدهیم. مثلا تصمیم میگیریم که فلان رشته را بخوانیم یا فلان شغل را انتخاب کنیم چون خودمان آن را به هر دلیلی برگزیده ایم. سپس با نیت خدایی آن رشته را میخوانیم و با نیت خدایی مشغول همان کار میشویم. اینکه خیلی خوب است...خیلی ..

اما خوشا به حال آنهایی که کاری را انتخاب میکنند و تصمیمی را میگیرند که خدا خواسته است. شاید تعبیر جالبی نباشد اما میگویم.. به نظر من خدا یکسری کارهایی دارد که روی زمین مانده اند .. شاید بهتر باشد بگویم کارهایی دارد که آنها را روی زمین گذاشته است ... و منتظر است تا کسی آنها را انجام دهد.. مثلا سرکشی از ایتام... خوشا به حال کسی که کارهایی از این جنس میکند..

من نوعی شاید در تمام عمرم (با اینکه به خیال خودم فردی مخلص هستم و کارهایم رنگ خدایی دارد) گذارم به خانه سالمندان یا بهزیستی نیفتد.. چون اصلا این کار کار من نیست..

من میخواهم درس بخوانم .. مدرک بگیرم.. ازدواج کنم.. سر کار بروم.. پول در بیاورم.. خوش و خرم زندگی کنم... همه این کارها را میکنم برای رضای خدا...(انشاالله) .... اما این کارها کارهای من است.. نه کارهای خدا....

خوش به حال کسی که فارغ از اینکه خودش چه میخواهد.. کاری را کند که خدا میخواهد... کاری را کند که در سیر عادی زندگی متدینین شاید گذار دیگران بدان کار نیفتد.. خوش به حال کسی که برای خدا جان بدهد...

زندگی گروه دوم (خودم) مبنایش نفس عافیت طلب است..

و چقدر زیباست زندگی گروه اول...


نمیدونم که توانستم منظورم را بیان کنم یا نه؟؟!!!




  • حسن صالحی

فراموشی

۲۵
اسفند
یکی از دیالوگهای فیلم "هیس دخترها فریاد نمیزنند" که به نظرم جالب اومد این بود : فراموشی بهترین نعمتی است که خدا به انسان داده.
...
.....
یه مدت زیادی فکر میکنی که یه نفر بهترین رفیقته ، کسیه که میتونی بهش تکیه کنی، میتونی درد دلتو بش بگی ، میتونی باش خوش باشی ، میتونی دوسش داشته باشی...

...
اما...

سخته.. ولی باید فراموشش کنی.

تو این دوره زمونه رفیق خوب مثل دُر نایابه...
....
خدا را شکر به خاطر نعمت فراموشی.

خدا را شکر به خاطر همه رفیقای خوبم.





  • حسن صالحی