به روز رسانی
چقدر خوب است که آدم بیکار نباشد تا وبلاگش را آپدیت کند.....
- ۳ نظر
- ۱۹ تیر ۹۲ ، ۰۰:۰۲
- ۳۹۹ نمایش
چقدر خوب است که آدم بیکار نباشد تا وبلاگش را آپدیت کند.....
نتیجه انتخابات اعلام شد...
الان که این مطلب را مینویسم صدای شادی مردم برای پیروزی نامزد منتخبشان از خیابانهای اطراف به گوش میرسد..
اما از این تجربه چند نکته را میتوان استفاده کرد:
یک) همانطور که در مطالب قبلی هم گفته بودم ، مردم بر اساس هیجانات مذهبی و سیاسی رای میدهند نه عقلانیت.. کاندیدایی موفقتر است که تبلیغاتش بر این مبنا خوب برنامه ریزی شده باشد. .. مثل دکتر روحانی
دو) در یک نگاه کلان به مساله انتخابات در می یابیم که چقدر باید از دکتر روحانی ، دکتر عارف ، آیت الله هاشمی و .. ممنون باشیم که به همت آنان درصد مشارکت در انتخابات بسیار بالاتر از پیش بینی ها شد. حضور این افراد در رقابتهای انتخاباتی باعث شد تا حتی عده ای که نا امید از نظام و بریده بودند(شکست خورده های 88) امیدوار شوند و تنور انتخابات را گرم کنند و این یک موفقیت بزرگ برای نظام جمهوری اسلامی است.
سه) اینکه حتی خوش بینانه ترین نظر سنجی ها هم چنین نتیجه ای را برای منتخب پیش بینی نمی کرد نشاندهنده فاصله ی زیاد رسانه ها ، نهادهای دولتی و ...با توده ی مردم است. و این یک زنگ خطر است..
چهار) چقدر رفتار دیگر کاندیداها در پذیرفتن حقیقت و رای ملت زیباست که به منتخب ملت تبریک میگویند و اینجاست که درمیابیم که ورشکستگان 88 چقدر بی اخلاق و پست رفتار کردند..
پنچ) بی تدبیری ، عدم اعتماد به یکدیگر و عدم یکدلی و حب مقام در اصولگرایان باعث شد که فعلا برای حضور در دولت سماق بمکند.
شش) حافظه تاریخی مردم بسیار کوتاه است.(این مطلب از نظر علمی ثابت شده است). دوران اصلاحات و سازندگی را فراموش کردند.
هفت) مردم از دولت فعلی ناراضی اند.. اما در دوره های بعد دوباره اصولگرایان را انتخاب میکنند. دقیقا به دلیل کوتاه بودن حافظه تاریخیشان..
هشت)همانطور که سید ما فرمود منتخب مردم ، رئیس جمهور همه مردم ایران است و در مقابل همه مسئول میباشد. ما نباید فکر کنیم که یک کاندیدا حق مطلق و دیگری باطل است. همه هدف خود را موفقیت و سربلندی مردم و نظام جمهوری اسلامی میدانند.
با دلی مالامال از اندوه انتخاب دکتر روحانی به سمت ریاست جمهوری به ایشان و هوادارانشان تبریک میگویم . امیدوارم که لیاقت اعتماد 50 درصد مردم را داشته باشند...
انشاءالله
دیروز 14 خرداد ، سالگرد ارتحال امام خمینی بود.
چند نکته:
من خودم خیلی کم با شخصیت امام آشنا بودم.. در تعطیلات نوروز جلد 21 صحیفه امام را مطالعه کردم.. یه کمی از ابعاد عمیق این شخصیت را شناختم...
واقعا شخصیتی فوق العاده است.. از او سخنانش ، نسیم انبیا را استشمام کردم....
تازه فهمیدم چرا مردم انقلاب کردن.. چرا حاضر بودن جانشون را برای این مرد تقدیم کنن....
یک انقلابی تمام عیار... مرد خدا...
واقعا به جز خدا هیچ چیز دیگر در نظرش بزرگ نیست...
....
دیروز در مراسم سالگرد در مرقد مطهر شرکت کردم:
چند نکته:
1. معتقدم هر چند وقت یکبار باید سیدم را از نزدیک ببینم. دیدن این چهره نورانی مایه قوت قلب، اعتماد به نفس و آرامش است..
2. سید را میستایم که با تمام ناملایمات و سختی ها ، هنوز چقدر انقلابی مانده است... خلف صالح روح خدا...
3. به لطف دوستان تونسته بودیم از مسیر مسئولین وارد جایگاه مراسم شویم، در مسیر خیلی از مسئولین را دیدم.. مساله ای توجهم را جلب کرد اینکه چرا باید این مسئولین که در حکومت جمهوری اسلامی به لطف مردم به این جایگاه رسیده اند، از مردم جدا باشند.. هر کدام با یک ماشین شیشه دودی و چند ماشین اسکورت از عقب و جلو... این کار نه با مبانی اسلامی سازگار است و نه اینگونه از مردم فاصله گرفتن سزاوار این مردم است..
4. البته بودند مسئولینی که از تشریفات به دور بودند.. مثل سعید جلیلی ..
.
.
.
چقدر باصفاست...
نشستن در قطار قم - مشهد..
در و دیوار ایستگاه راه آهن مشهد...
خیابان آیت الله بهجت ... چهار راه شیرازی ... هتل سامیر...
نگاه به گنبد طلایی امام رئوف از پنجره اتاق ...
قدم زدن در پیاده رو خیابان شیرازی به سمت حرم...
ایستادن و دست به سینه نهادن و سلام دادن ، روبروی بست شیخ بهائی ...
آب خوردن از سقاخانه اسماعیل طلا....
کفشداری ها... خادمها... غذاخوری حضرت...
ایوان طلا...
قبر آیت الله نخودکی..
صحن جمهوری.. انقلاب.. آزادی.. گوهرشاد.. جامع رضوی..
خواستن اذن دخول جلوی در ورودی ...
نگاه خیره به ضریح قشنگ امام رئوف....
خواندن زیارتنامه در رواق دارالحفاظ...
پنجره فولاد...
صدای نقاره خانه...
گریه ..درد و دل گفتن با ارباب.. گلایه از ظلم وهابی ... دعا برای همه...گریه...
نماز زیارت در بالاسر.. جا خیلی تنگ است...
نماز جماعت در مسجد گوهرشاد... صحن جامع... صحن آزادی...
و....
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا السلطان یا ابالحسن
میتوان از جهتی متدینین را به دو دسته تقسیم کرد.
دسته اول: کسانی که کاری را که خدا میخواهد انجام میدهند.
دسته دوم: کسانی که کارهای خودشان را برای خدا انجام میدهند.
به نظر من خیلی خیلی فرق است بین این دو گروه..
برای واضح شدن مطلب مثال بزنم.
مثلا کسانی که در میدان جهاد حاضر میشوند و به خصوص شهدا جزء گروه اول هستند.
اما گروه دوم همین ما ها هستیم که اگر در کارهایمان به خدا فکر کنیم صرفا در این حد است که ما اول خودمان تصمیم میگیرم که چه بکنیم سپس به آن کار رنگ و بوی خدایی میدهیم. مثلا تصمیم میگیریم که فلان رشته را بخوانیم یا فلان شغل را انتخاب کنیم چون خودمان آن را به هر دلیلی برگزیده ایم. سپس با نیت خدایی آن رشته را میخوانیم و با نیت خدایی مشغول همان کار میشویم. اینکه خیلی خوب است...خیلی ..
اما خوشا به حال آنهایی که کاری را انتخاب میکنند و تصمیمی را میگیرند که خدا خواسته است. شاید تعبیر جالبی نباشد اما میگویم.. به نظر من خدا یکسری کارهایی دارد که روی زمین مانده اند .. شاید بهتر باشد بگویم کارهایی دارد که آنها را روی زمین گذاشته است ... و منتظر است تا کسی آنها را انجام دهد.. مثلا سرکشی از ایتام... خوشا به حال کسی که کارهایی از این جنس میکند..
من نوعی شاید در تمام عمرم (با اینکه به خیال خودم فردی مخلص هستم و کارهایم رنگ خدایی دارد) گذارم به خانه سالمندان یا بهزیستی نیفتد.. چون اصلا این کار کار من نیست..
من میخواهم درس بخوانم .. مدرک بگیرم.. ازدواج کنم.. سر کار بروم.. پول در بیاورم.. خوش و خرم زندگی کنم... همه این کارها را میکنم برای رضای خدا...(انشاالله) .... اما این کارها کارهای من است.. نه کارهای خدا....
خوش به حال کسی که فارغ از اینکه خودش چه میخواهد.. کاری را کند که خدا میخواهد... کاری را کند که در سیر عادی زندگی متدینین شاید گذار دیگران بدان کار نیفتد.. خوش به حال کسی که برای خدا جان بدهد...
زندگی گروه دوم (خودم) مبنایش نفس عافیت طلب است..
و چقدر زیباست زندگی گروه اول...
نمیدونم که توانستم منظورم را بیان کنم یا نه؟؟!!!