حالم خوب است.
این روزها حالم خیلی بهتر از قبل است.
عمر ما به سرعت میگذرد... انگار همین دیروز بود که دانشگاه قبول شده بودم...الان 5 سال از آن روز میگذرد.. 5 سال از بهترین سالهای عمرم...
معتقدم هر چند وقت یکبار آدمها باید تجدید نظری در نوع زندگیشان بکنند. باید طوری زندگی کنیم که اگر همین لحظه خواستیم همه چیز را بگذاریم و برویم حسرت نخوریم..
زندگی منم مثل همه آدما (کم و بیش) در ارتباطم با بقیه تعریف میشه. دانشگاه ، دوستان، خانواده و ...
نشستم همه اینها رو بررسی کردم...
سهم دیگران در ساختن شخصیت من و شکل دادن رفتار من خیلی زیاد است... به نظر خودم این یه نکته منفیه...
آدم اول باید خودشو بشناسه .. هدفشو بشناسه.. بعد براساس اون رابطه اش را با دیگران تعریف کنه.. این موضوع حتی در امر ازدواج هم صادقه...
خلاصه نتیجه بررسی ها این شد که باید رابطه ام را با بعضی اشخاص تقویت کنم و با بعضی دیگه کمرنگ...
تا حالا بعضا کسایی رو تحویل گرفتم که اصلا لیاقتشو نداشتن ... و شاید کسایی رو از خودم روندم که واقعا خیرخواه من بودن..
....
دیشب چند صفحه نهج البلاغه خوندم..
ما چقدر کوته نگریم ...درست مثل یک کودک که فکر میکنه همین چارتا اسباب بازی که دور و برشه همه ی دنیاست.
در این عالم چه خبرست ؟!! و ما دنبال چه هستیم!
پررنگ ترین سفارش امام در این چند صفحه: توجه به آخرت و بی اعتنایی به دنیا...
امان از من که همه هم و غمم دنیا شده ...
اصلا این روزا هرکی غیر از این باشه مسخره اش میکنن...
خدایا ببخش..
- ۹۲/۰۶/۲۹
- ۵۸۳ نمایش