سفرنامه کربلا.(قسمت چهارم)
یه قضیه را یادم رفت بگم و خیلی جالبه:
در دانشگاه ما امتحان میانترم اجباری است؛ و 30% نمره پایانی هر درس را تشکیل میدهد. در ترم دوم بودم. آن ترم امتحان میانترم قواعد عربی اتفاقاً و بی دلیل با سایر امتحانات در هفته میانترم برگزار نشد و به تاریخ 26/2/1388 که دقیقاً وسط سفر من بود موکول شد.
امتحان عربی خیلی خیلی سخت بود. امتحان ماهانه (شهری) اول را بد داده بودم. اگر این 30% را هم شرکت نمیکردم و صفر میگرفتم، به احتمال زیاد کلاً عربی را میفتادم و این خیلی بد بود. خیلی!!
خلاصه افتادم دنبال اینکه غیبتم را در جلسه امتحان موجه کنم که صفر نگیرم.
از بخش عربی شروع کردم... رفتم داخل ساختمان بخش. با رئیس و قائم مقام بخش (آقایان دکتر لاجوردی و قضاوی زاده) صحبت کردم. هردو ضمن اینکه محترمانه این سفر را به من تبریک گفتند؛ فرمودند : «که به ما ربطی نداره و باید اداره آموزش مشکل شما را حل کند.» از اولی ناامید شدم ...
رفتم خدمت مسئول اداره امتحانات جناب آقای میرجلیلی! ایشان لطف فرمودند و هنگام ورود من جواب سلام من را دادند و بلافاصله پس از شنیدن شرایط من، با فرمایش کلمهی «نچ و به من ربطی نداره و شما باید صفر بگیری» بنده را از اتاقشان بیرون راندند. خدا خیرشان دهد
دوباره سفرم داشت منتفی میشد. ولی با خودم تصمیم گرفته بودم که به هیچ وجه سفرم را کنسل نکنم؛ و حاضرم هر قیمتی را بپردازم.
امید دیگر من، مسئول اداره خدمات آموزش بود. پیش آقای زارع شاهی رفتم و با زهم با بیان شرایط خود خواستم تا لطف بفرمایند و کمیسیون غیبت را تشکیل دهند و غیبت مرا موجه کنند
در حین همین توضیحات بودم که از من پرسید: حالا کجا میخوای بری؟ گفتم انشا الله کربلا
گفت: «کربلا!! اصلاً نمیشود آقا!! کی به شما اجازه خروج از کشور داده است؟»
گفتم : «خود شما.» ا (اجازه خروج از کشورم برای بهمن بود. بین دو ترم ولی به لطف خدا آنچه برای نظام وظیفه مهم بود صرف اشتغال به تحصیل بود و نه اجازه خروج از کشور از طرف دانشگاه)
دوباره گفتم: «الآن گذرنامه من خروج از کشور دارد.».
صورتش بیشتر دوست داشتنی شد و با صدای بلندتر گفت : «ما فقط برای حج واجب آن هم دفعه اول و سفر علمی اجازه خروج از کشور میدهیم. برو شما صفر میشوی.»
خلاصه قضیه کمیسیون غیبت هم سالبه به انتفاء موضوع بود و آب سردی بر پیکر من. اما خدایم شاهد است که لحظه ای شک نکردم در سفرم.
فقط یک امید دیگر داشتم و آن اینکه شرایطم را با آقای دکتر اشکوری استاد قواعد عربی مطرح کنم و ازش بخوام که در نمره امتحان پایانترم و خلاصه نمره نهایی هوای منو داشته باشه که نیفتم. ولی نرفتم دنبالش ... یعنی کار به اونجا نکشید...
....
خدا و امام حسین (ع) من گناهکار را ببخشند که همه جا رفتم جز در خانه امام حسین (ع)؛ و یاد آن حدیث قدسی افتادم که فرمود: به عزت و جلالم قسم! قطع میکنم امید کسی را که به غیر من امید داشته باشد.
دلم شکست. اگر چه دیر بود ولی تنها راه بود. از اربابم حسین خواستم. فقط همین ...
روزها داشت نزدیک امتحان و به تبع اون سفر من میشد. تا اینکه گوشه ای از لطف ارباب:
بسیج دانشگاه تصمیم گرفت که اردوی تشکیلاتی برای ورودی جدید 87 در روزهای 4 شنبه و 5 شنبه و جمعه برگزار کند. که اتفاقاً شنبه بعدش امتحان عربی بود. بچهها هم که به سختی امتحان عربی واقف بودند. گفتند که فقط به شرطی در اردو شرکت میکنیم که زمان امتحان تغییر کند. بسیج هم که برایش حضور حداکثری بچهها خیلی مهم بود. با قدرتش دست به کار شد برای تغییر زمان امتحان و توانست...
خدایا شکرت این مشکل هم برطرف شد.
- ۹۱/۱۰/۱۴
- ۸۹۵ نمایش
علی قورچی